داشتیم کارتن ها را یکی یکی باز می کردیم. دستش را کرد توی یک کارتن و ... اوووووووف! زخم بدی شده بود و خون زیادی از دستش می آمد. یکی از وسایل شکسته بود و دست «او» را بد جور زخم کرده بود. عمیـــــــــــــــــــــق سریع با چسب زخم دویدم طرفش. نگرانی را که در صورتم دید گفت: چته! نگران نباش معصوم می گن: لدوا للموت! حالا تا موت خیلی راه داریم! گفتم: چی؟ گفت: لدوا للموت و اجمعوا للفناءو ابنوا للخراب. بزایید برای مردن، جمع کنید برای فنا شدن و بسازید برای خراب شدن داشتم تیکه اضافی چسب زخم رو می انداختم توی سطل زباله و به این فکر می کردم که اگر همه ما فکر کنیم که عاقبت کارهامون خرابی و مرگ و فنا هست، نه کلاه سر کسی می ذاریم، نه حرص می زنیم، نه دروغ می گیم و نه کاری می کنیم که خدا رو خوش نیاد چه آرامشی دارن کسانی که مرتب به خودشون تذکر می دن که: لدوا للموت...
Design By : Pichak |